سلام مهربانان.
گاهی اوقات کلی حرف داری،نمیدونی به کی بگی ! کلی درد داری ، نمیدونی از کی کمک بگیری؟! نمیدونم!... کم آوردم... بازم شکر مجازی و آدماش هستند که آدم بهشون دل خوش باشه ...
مَن! ... من ی خواهر ۱۲ ساله دارم . ۱۲ ساله! ... خُب مادر من سه سالی میشه که فوت کرده و الان پیش مادر بزرگ و پدر بزرگ پدریم زندگی میکنیم ، جدا از پدرم ... و خانواده جدیدش! خانواده!!! ماهم ی خانواده چهار نفره بودیم... خانواده ای که هیچ وقت رنگ آرامش رُ به خود ندید !!!
از زندگی کنار پدر بزرگ و مادر بزرگم با وجود حسادت بعضی ها مشکلی ندارم ... ولی خب رفتار ها و حرکت خواهرم برام عذاب آور شده ، لجوج بودنش ... برخورد های تندش با من ... نمیدونم ، شاید عقده ای شده ... حق هم داره ... ولی من این میان موندم که چجوری با هاش رفتار کنم که بدتر نشه ... که آروم بشه ... از اون خونواده فقط و اون برای هم موندیم ... و این باعث شده توقع فاطمه از من زیاد بشه ... به خاطر وجود زیاد کمبود هایی که با وجود پدر و مادر ، نبودند ... برای آینده اش نگرانم ...